۱۰ – ۲ رویکرد مرکز به آموزش هنر
هنر تجلی شیدایی است و شیدایی، هر چه هست در عشق است.
مسیحای عشق است که روح شیدایی در پیکر هنر میدمد و اگر نباشد این روح، هنر نیز جز جسدی مرده بیش نیست. (شهید سید مرتضی آوینی)
اگر هنر را «تجلیِ شیدایی» بدانیم، تمام کاری که میتوانیم و باید انجام دهیم این است که زمینهی ظهور و جوشش این شیدایی را برای متربیان فراهم آوریم. بنابراین هنر اکتسابی نیست؛ یک جوشش درونی بر اساس عوامل شناخته یا ناشناخته است. لذا تربیت انسان هنرمند، رسالت مرکز “پاک” نمیباشد که این ذوق و قریحه ذیل امر آموزش و عوامل بیرونی تعریف نمی گردد. در این میان مهمترین کاری که نباید انجام شود، همانا آموزشِ صرف قالبهای هنری به دانشآموزان بدون التفات به حسِ هنریِ درونی ایشان است. قالبهای هنری و کیفیت آنها، راههای رفته هستند؛ راههایی که هنرمندان به واسطهی تمنا برای ظهور غلیان وجودی خود، ایجاد کرده و افقهایی است که هنرمندانِ مؤلف گشودهاند. اینان پس از پیمودن این راهها، به پشت سر خود نگریسته و مسیر را مدون کردهاند. آموزش دادن این راهها بدون اینکه متذکر اصل ماجرا باشیم، به هر چیزی منجر شود، قطعاً به «هنر» و تربیت «هنرمند» منجر نخواهد شد.
حتی اگر با توجیه بسترسازی برای کشف و پرورش استعدادهای هنری، قالبها تشریح شوند، باز هم پذیرفتنی نیست؛ چرا که تلنگر خوردن به گنجینهی هنریِ وجودی بچهها و پیدا شدن مدخلی برای جوشش حس زیباییدوستی آنان، نه با آموزش فوت و فنّ نقاشی و یا نحوهی صحیح نوشتنِ «س» در خط نستعلیق، بلکه شاید با دیدنِ منظرهی غروب آفتاب یا نگریستن به پهنهی آبیِ دریا اتفاق بیفتد. با این همه اگر طلبِ آموزش از سوی دانشآموزی صورت گرفت، میبایست به بهترین شکل و با مجربترین استاد این امر صورت گیرد.
با این تفاسیر نقش هنر در چارچوب تربیتی-تعلیمی مرکز، با روش و رویکرد مرسوم در آموزش و پرورش محقق نمیشود. شاید بتوان گفت کلاس هنر در هر پایه بدین شکل برگزار میگردد که فعالیتهایی متناسب سن آنها تدوین میشود که در طول آن فعالیتها ذوق هنری و حس زیباییشناختی و در یک کلام «شیدایی» بچهها جوانه بزند و حظّ هنری را تجربه کنند. این فعالیت به فراخور سن عقلی بچهها میتواند تماشای مناظر شگفتانگیز طبیعت و یا نشستن پای کار هنری یک استاد نقاشی یا خوشنویسی و همراه شدن با روند خلق یک اثر هنری باشد.
در مقاطع بالاتر این جوانهها آرام آرام رشد میکند و مجرایی برای ظهور و بروز میطلبد؛ اینجاست که مربی هنر با درک از دانشآموز و نیز سیاستهای تعلیمی مرکز، فعالیتهایی ذیل قالبهای هنری -که البته همین قالبها هم میتواند قالبهای نه چندان مرسوم مانند کتیبهنویسی و غیره باشد- به طور اختصاصی برای آن فرد تدوین میکند و روند رشد ذوق هنری و درک زیباییشناختی او را پیگیری میکند.
امید است که با این روند در پایان دوران کارآمدسازی، کارهایی تقلیدی که حاصل آموختن صرف «مهارت» های هنری است انجام نشود و متربیان به خلق اثر هنری واقعی که برآمده از درک و دریافت وجودی ایشان است بپردازند.